وبلاگ دلیارم❤وبلاگ دلیارم❤، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
پیوند عشق من و یار دلمپیوند عشق من و یار دلم، تا این لحظه: 2 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دلیارم❤

رویای صورتی

1397/12/21 2:16
150 بازدید
اشتراک گذاری

سلام رویای صورتی

همیشه یه چیزایی هست که میگم یادم بمونه بنویسم ولی جدیدا وقتی میام اینجا یادم نمیاد چی قرار بود بنویسم.....

نزدیک عید نوروزه ،قبلا هم نوشته بودم برات که وقتی بهار میشه دلم چقد هواتو میکنه.....فکر کنم وقتی به دنیا بیای ، بوی بهار بدی ، بوی شکوفه ی بهار نارنج ......

میدونی نور خاتونم ، خیلی دلم میخاد لباس چین دار گلگلی تنت کنم و یه گلسر قلمبه بچپونم وسط کله ت و بریم عیددیدنی.....خیلی دلم میخاد وقتی عیدهای نوروز میریم پارک ، به جای بچه های خاله و دایی ، تو رو تاب بدم ، به جای اونا از تو عکس بگیرم ، دنبال تو وسط چمن و سبزه بدوم، اردکهای تو برکه رو به تو نشون بدم.....

خیلی دلم میخاد دنیای قشنگ من تو باشی رویای صورتی......

نمی دونم بهار چی داره و صد برابر بیشتر عاشق ترت میشم ، نمی دونم شاید تو هم مثه مامانت متولد بهار باشی......

نور گل جانم قرار بود حتمنی اینجا بنویسم که  ذکر یا جواد ادرکنی رو میخونم ، روزی ۱۴۰۰ تا ، از ده روز قبل از ولادت امام جواد ع تا روز ولادت....این ذکر و تو یه پیج دیده بودم که گفته بودن خیلی حاجت میده.....

چند مدت پیش یه خوابی دیده بودم که خیلی ربط داشت به این ذکر.....اگه حاجت گرفتم ان شا الله مینویسم اون چی بود.....فقط همین و بگم که وقتی اون پست رو که در مورد ذکر یاجواد الائمه نوشته بود ، میخوندم اولین تصویری که تو ذهنم نقش بست ، تصویر اون خواب بود.....

راستش خیلی عجیب بود برام ، دلم خواست دل خوش کنم که این یه نشونه ست ، یه نور منو که به سمت روشنی میبره .....

اما حقیقتش اینه که چند ماه پیش ، وقتی نذر ۱۴ روزه ی سوره واقعه و نذر چهل روزه سوره یاسین داشتم ، باز اتفاقاتی افتاد که مثل معجزه می موند ، مثه همون نور روشن ، وقتی پر از امیدواری بودم ، وقتی خدا رو با تموم وجودم شکر میکردم ، وقتی مطمئن بودم در یک قدمی باز شدن درهای رحمت خدا قرار دارم  تقدیر طوری رقم خورد که انگار خدا همه ی درها رو بست ، و من فرو رفتم وسط تاریکی محض.....و هرچی فکر میکردم حکمت کار خدا رو نمیفهمیدم......یهو اونقدر یاءس زندگیمو پر کرد که هیچ راه نجاتی پیدا نمی کردم و از پناه بردن به خدا حتی میترسیدم.....

میدونی چی میخام بگم؟

میخام بگم دیگه نباید به هیچ معجزه ای دل خوش کنم، نباید هر اتفاقی رو یه نور روشن تعبیر کنم که سمت روشنی می بَرَدَم....

ولی تا نفس  میکشم دست از دعا برنمی دارم....خدایی که آوازه ی الرحم الراحمین بودنش جهان و پر کرده ، شاید بالخره دلش به رحم بیاد....شاید با واسطه ی امام مهربونی ها.....

امام مهربونی ها برام دعا کن .....

یا جواد الائمه ادرکنی.....

پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دلیارم❤ می باشد