معیارهای چرند
طبق معمول بعدازظهر تو اتاقم به سر میبردم....مشغول عکاسی از دستاوردهای هنری جدیدم که دوتا عروسک فسقل دختر پسر ست هم بودن...... پروسه عکاسی و ذوق زدگیم از جیگر بودنشون که تموم شد رفتم وضو گرفتم و یه بستنی از فریزر برداشتم و رو مبل نشستم و مشغول خوردنش که تلفن به صدا درومد.... ظاهرا از همکارای قدیم مامانم بود، از تبریک سال نو و حرفای مرتبط با اداره گذشت و دیدم که کم کم موضوع بحث داره میچرخه..... دخترم درسش تقریبا تموم شده و فلان و..... بستنی رو تا نصفه خورده بودم ، بقیه شو گذاشتم تو جلدش و انداختم تو فریزر و رفتم تو اتاقم.....(اگه گذاشتن یه بستنی از گلومون بره پایین) ترجیح دادم (مثه همیشه) از پشت در اتاق ماجرا رو پیگیری کنم......یه ک...