وبلاگ دلیارم❤وبلاگ دلیارم❤، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
پیوند عشق من و یار دلمپیوند عشق من و یار دلم، تا این لحظه: 2 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

دلیارم❤

پایان پر امتداد

1398/1/23 21:00
157 بازدید
اشتراک گذاری

نشسته‌ام به در نگاه می‌کنم دریچه آه می‌کشد تو از کدام راه می‌رسی جوانی مرا چه دلپذیر داشتی مرا در این امید پیر کرده‌ای نیامدی و دیر شد نیامدی. دور افتاده ، مثه اتفاقی که به من مربوط نباشه.....یه چیزایی برای همیشه باید راز باقی بمونه.....نباید گفت نباید نوشت.....حتی باید مراقب چشمها بود که لو ندن ، مراقب دم و بازدم بود ، مراقب چهره بود که نشونی ازش نداشته به جا نداشته باشه......من میخام همون حرفا رو بگم همونا رو بنویسم.... و خدایی که بازیش گرفته....مثل کسی که بزرگترین آرزوتو بهش بگی از روی مسخره بازی بزنه زیر خنده.....مثل کسی که جدی باهاش صحبت کنی و جدی ت نگیره.....مثه بچه ای که بهش بگی تو مشتم شکلاته اگه تونستی بازش کن.....بچه ای که با شور و هیجان مشت ات و باز میکنه جای شکلات با پوست خالی شکلات مواجه میشه چه حالی داره......دقیقا همون بچه م تو همچین لحظه ای...... یه وقتایی فکر میکنم خدا اگه نخاد جدی باشه ، اگه رویاهات و شوخی بگیره ، هرچی بیشتر به پر و پاش بپیچی بیشتر از خودش دورت میکنه.....نمی دونم شایدم ما آدمهاییم که با بد بودنامون خدا رو از خودمون دور میکنیم.... یه وقتایی فکر میکنم این که میگن دل شکسته خونه خداش تعبیر خیلی قشنگیه ولی دروغه.....باید میگفتن خونه خدا ، دل شکسته ی آدمی که گناه نکرده باشه.....انگار آدمی که از چشم خدا بیفته دیگه نگاش نمیکنه....رحمتش و ازش دریغ میکنه ، خدایی که اگه بخاد میتونه ببخشه، که اگه ببخشه و ببخشه و ببخشه، بازم از رحمتش هیچی کم نمیشه..... احساس میکنم خدا تو حساس ترین نقطه زندگیم ، شوخیش گرفته.....انگار که داره سر به سرم میزاره....انگار که هی مشتش و باز میکنه و برق چشمای منتظرم با دیدن خالی بودنش خاموش میشه.... نمی دونم شایدم خدا کلافه شده باشه از دستم.....شاید بگه به هر سازت رقصیدم ولی این تویی فراموش کرده بودی چی میخاستی......من یه بار دیگه دعا کردم ازش خواستم با چیزی که قسمتم نیست مواجهم نکنه.....نمیدونم .....نه میشه گفت مواجهم نه میشه گفت مواجه نیستم! شاید قرار بود اتفاقای بدتری بیفته که خدا ، با اون دعا ،با اون نمازی که بهش معتقدم تقدیر و برگردوند..... نمی دونم ....ما قدرت تحلیل تصمیم هایی که خدا برامون میگیره نداریم...صلاح‌ مملکت آرزوها را خدا داند...... و من عمیقا به این معتقد بودم اگه خدا رو با آدمهایی که عاشقونه تو رودرواسی بزاریم ردخور نداره.....وقتی تک تک ائمه ش نذر شد، نیاز شد ، دعای سر نماز شد و هیچ اتفاقی نیفتاد ، فهمیدم اگه خدا نخواد هیچ وساطتی کارساز نیست حالا تو چهارده هزار بار بگو یاجوادالائمه ادرکنی ، بگو یابن الحسن اغثنا، بگو یا کاشف الکرب عن وجه الحسین..... میدونی ؟ انتظار کشدار ترین واژه ی دنیاست...‌‌اگه یه دقیقه باشه انگار یه ساعته، اگه یه ساعت باشه انگار یه روزه، اگه یه روز باشه انگار یه ساله‌....‌‌ انتظار اون لحظه هاییش سخته که ندونی تهش به دریا میرسی یا مرداب ....سخت تر از اون، وقتیه که حس میکنی کافیه یه قدم دیگه برداری تا به دریا برسی ، ولی تالاپی میفتی تو مرداب..‌..و سخت تر از همه اینها لحظه هاییه نمی دونی دست نجات گری به دادت میرسه یا دنیا هیچ منجی فریاد رسی نداره........ و این شاید همون پایانی باشه که ما امتدادش میدیم ، شاید چون پایان و باور نداریم، اونم پایانی که معلوم نیست از کجا شروع شده.‌... 

پسندها (5)

نظرات (0)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دلیارم❤ می باشد