وبلاگ دلیارم❤وبلاگ دلیارم❤، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه سن داره
پیوند عشق من و یار دلمپیوند عشق من و یار دلم، تا این لحظه: 2 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

دلیارم❤

💔🌱

1399/10/28 0:12
162 بازدید
اشتراک گذاری

شهادت حضرت زهرا همیشه برای من روزخاصی بوده، یه سال همین شب بود درست ، که خیییلی دل شکسته بودم و برات نوشتم اسمتو میزارم فاطمه نورا....
بعد از اون یه بار خوابتو دیدم خودت بهم گفتی اسمت فاطمه نوراست.....و من نذر کردم و تو رو از حضرت فاطمه خواستم.....همیشه دعا کردم برات ، برا اینکه خدا تو رو بهم ببخشه ولی هیچ وقت لیاقتشو نداشتم....
شاید هرکس دیگه مثل من خدا رو صدا زده بود ، خدا چهار برابرشو بهش داده بود اما میون اونهمه دعاهای من ، هیچکدومش به اجابت حتی نزدیکم نشد....
من تو رو از حضرت زهرا خواستم؛ برات از مشهد یه گردنبد خریدم که روش یا فاطمه زهرا حک شده ، هنوزم وقتی نگاش میکنم یاد تو می افتم ، یاد تویی که هیچ وقت خدا تو قسمت ام ننوشتت ات...سالها با عشق دستای دعام قد کشید سمت آسمون، بخاطرت سعی کردم آدم بهتری باشم ....ولی من از همه درهای امید، ناامید برگشتم....توی تموم لحظه هایی که از ته دلم ازش میخاستم با یه نور کوچولو زندگیمو برای همیشه بهشت کنه ، چیزی جز تاریکی ندیدم.....
بیشتر از پنج سال شده که توی این خونه ی کوچیک مجازی مون واست حرفامو مینویسم....اما بزار در گوش ات بگم خیلی وقته خسته شدم.... از دعاهای بی جواب خسته شدم .
همیشه از اینکه چیزی رو به زور از خدا بخام ترسیدم ولی همیشه به خدا گفتم شماها رو بهم بده هم خیر و صلاح زندگیمو توی همین قرار بده ، یه جوری که همه مون تا همیشه ی همیشه خوشحال و سلامت باشیم و پیش هم بمونیم....اما نشد....هیچوقت نشد.....نمیدونم کی آخرین چراغ امید قلبم خاموش شد و از دعا کردن برات دست کشیدم....نمی دونم کی وقت کردم اونقد عوض شم که از دختری که میخاست اسم دخترش فاطمه نورا باشه انقد فاصله بگیرم.....نمی دونم کجای راهو غلط رفتم کجای زندگیم اشتباه کردم که هیچوقت خدا نخواست قسمت ام باشی......
نمی دونم شاید خودتم نخوای دختری مثه من مادرت باشه....شاید تو هم مثه کسایی که منو دوست نداشتن ، دوستم نداشته باشی....
شاید باید باور کنم که تو رو هیچوفت نمی تونم داشته باشم اما هرسال توی همین شب یادت میفتم....یاد اون شبی که نذر کردم فاطمه قلبم باشی و فاطمه نورا صدات کنم....اگر همون  شب خدا دعامو مستجاب میکرد شاید الان کنار من نشسته بودی.....اما نشد....خدا نخواست....همه ی چراغای دلم تاریک شد....حالا فقط یه حسرت بزرگی روی قلبم....تو هیچوقت دختر من نمیشی....حتی اگه یه روزی دخترم باشی من فاطمه نورا صدات نمیکنم.....من نذر کرده بودم حضرت زهرا تو رو خیلی زود بهم بده.....ولی حالا اونقد دیر شده که همه ی روزمرگی های هم سن و سالای اطرافم واسه من حسرت شده.....
تا آخر عمرم این اسم منو یاد تو میندازه...
این شب منو یاد تو میندازه....
حتی اگه هیچوقت نباشی یا هیچوقت اسم ات فاطمه نورا نباشه ....

فقط بدون تو یه حفره عمیقی توی قلبم یه جای خالی که با هیچ اتفاق خوبی جز خودت پر نمیشه......حتی اگه هیچ وقت نخایی مامانت بشم ولی من همیشه ، با تموم ناامیدی و تموم چراغای تاریک دلم ، ولی مث دیوونه ها به تو عاشقم.....
 

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دلیارم❤ می باشد