وبلاگ دلیارم❤وبلاگ دلیارم❤، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
پیوند عشق من و یار دلمپیوند عشق من و یار دلم، تا این لحظه: 2 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

دلیارم❤

صدسال خوشبختی....

سلام نبات مامان.... یه مامان خوشحال داره برات مینویسه.... من و بابات تو تب و تاب روزای نزدیک عروسیمونیم پر از شوق و هیجان.... و برای من پر از استرس شروع زندگی مشترک....شاید پر از سوال بی جواب.... اما  اونقدر همدیگه رو دوست داریم که از این روزا و روزای پیش رو خوشحالم...روزای سختی رو گذروندیم تا به اینجا رسیدیم، دو هفته دیگه زندگی دوتایی ما شروع میشه،داریم میریم زیر یک سقف و دوران دلتنگی و دوری ما برای همیشه تموم میشه....ایشالا که خدا برامون صدسال زندگی با سلامتی،  با دل خوش،  کنار هم نوشته باشه ....با صد سال خوشبختی....
27 مهر 1401

استیصال....

سلام نبات مامان.... در ناامیدانه حال ممکن برات مینویسم.... یک ماه و چند روز به عروسیمون مونده....یعنی مونده بود..... بابات برای اینکه برادرهاش نمیتونستن از ترکیه بیان میخاست تاریخ رو عوض کنه......دعوا شد....ناجووور.......دوتامون داغوونیم.....من موندم و عروسی که بهم خورده ، من موندم و بابات که غرورشو شکستن ، من موندم و پشت کردن خونوادم بهم....روم نمیشه تو چشمای  بابات نگاه کنم...خیلی بد کردم بهش....نمیدونم چجوری جبران کنم.‌‌‌...انقدر این چند روز رو گریه کردم که چشمام گود افتاده، صورتم زشت و بی روح شده.....اگه منو میدیدی شاید میترسیدی از اینهمه زشتی..... بابات همیشه بهم میگه تو قشنگ منی؟ این بار گفتم نه....گفت ق...
28 مرداد 1401

🙃💖

سلام نبات مامان 😇 چقدر وقت میشه اینجا نیومدم نمیدونم چی شد دلتنگ خونه ی کوچیک مون شدم ‌..... من و بابات خوبیم.....  این روزا از هم دوریم اما دل هامون واسه هم می تپه...❤ و عشق اونقدر اتفاق قشنگیه که فارغ از تموم سختیایی که هست، دنیاتو بهشت میکنه...‌. خدا همه عاشقا رو به هم برسونه و برای هم نگه داره💞🌸 بابات از الان انقد عاشقته که یه وقتایی بهت حسودیم میشه😁 یه وقتایی از فکر اینکه ما قراره بابا مامان تو بشیم دلم قلب قلبی میشه😍😍 کوچولوهای مهدکودکی قصه های دیروز، که تو مهدکودک کنار هم نشسته بودنو شعر میخوندن و خمیر بازی میکردن، بعد از سالها دوباره هم دیگه رو میبینن و میفتن تو قصه ه...
6 ارديبهشت 1401

😥🤍

برای قلب های بی قرارمون دعا کن دعا کن دلتنگی دست از گلو مون برداره..... برای عشق بزرگ مون دعا کن برای قلب های بی قرارمون  برای پسر مهربونی که حالا همه ی من شده و یه روزی پدر تو میشه برای قلب پاک مهربونش که شکسته دعا کن..... الهی من بمیرم برا دل نازک ش بمیرم برا بغضش برا صدای گرفته ش.... برامون دعا کن روزهای خوب مون برگرده دعا کن به آغوش هم برگردیم  دعا کن برای همه ی عاشقای دنیا  برای همه ی عاشقایی که از هم دورن....
9 بهمن 1400

مهربون من💗

دلم میخاد بهت بگم من تمام سالهای عمرم از آدمها  نامهربونی دیدم، از نزدیک ترین آدمهای دورم تا دورترین ها ...تمام سالهای عمرم بی مهری دیدم،  برای من که بی عاطفگی تو همه سلول های تنم نشسته،  حالا محبت و عاطفه ی تو نسبت بهم خیلی بهم میچسبه، هر بار دستامو توی دستات میگیری موهامو میبافی ، توی چشمام با عشق نگاه میکنی ، منو تو بغلت میگیری و تو دریای محبتت غرقم میکنی ،  انگار از نو متولد میشم ، از نو نفس میکشم، روح به زندگیم برمیگرده ، و خاطرات تلخ نامهربونی آدمها رو توی مهربونی هات گم میکنم. بخدا عمر دوباره ی منی. من قلبم پاییز بود، سرد و بی روح،  مثل درختی پیر و خشکیده، تو بهار منی ، با تو درخت پیر قلبم جوونه زد، گل داد ، ز...
7 آذر 1400

از من بعید بود ولی عاشقت شدم....

من نمیخام برم مسافرت نمیخام برم تهران  میخام بمونم پیش تو پیش تو که از عید که اومدی برنگشتی بوشهر بخاطر من پیش تو که یه روز تحمل ندیدنتو ندارم من نمیتونم از تو دور بشم و اینو هیچکس نمیفهمه...حتی هیچکس نمی دونه....هیچکس نمی دونه بین ما عشق چقد بزرگه.... احساس میکنم منو دارن تبعید میکنن... تبعید میکنن یه جا که تو نیستی  نور نیست هوا نیست... من بدون تو نمی تونم.نمی دونم چجوری میخام دووم بیارم ... تو حتی خودتم نمی دونی چقد دوست دارم ، شاید حتی تاحالا هیچوقت به خودتم نگفتم.... دلم تنگ میشه برات. انقد زیاد که نمی تونی فکرشم کنی.... این چه شکنجه ایه که من دو هفته ازت دور باشم ، دوهفته نبینمت دو هفته دستاتو نگیرم... منه بی تو بی ...
8 خرداد 1400

نور💫

داشت میگفت بچه عمم قبل از اونکه بدنیا بیلد اسمشو حدس زده عمه شو شوهرش جفت شون فکر کردن اون یکی لو داده بچه بعدیشونم همینطور یهو وسط تعریف کردناش میگه تو بودی چی میزاشتی  ؟ میگم نورا...نور....هر کلمه ای که نور توش باشه....میگه من زینب دوست دارم ، ازاسمهای فارسی نغمه و غرل....راستی گفتی نغمه دختر خالت بود؟ میگم نه دختر عمم ...از اون وقتی که من بدنیا اومدم عمه م هر کی دختر میاورد اسم نغمه رو پیشنهاد میداد  هیچکس نغمه نزاشت تا اسم دختر خودش و گذاشت نغمه.....میگه ولی تو اسمت خیلی قشنگه....اسم پسر چی دوست داری؟ من حبیب و میثم از ایرانی ها سیاوش سهراب.....من نگفتم ولی یادم باشه یه بار بهش بگم یاسین و مهدیار.....یادم باشه بعد ترها بهش بگم ...
10 ارديبهشت 1400

عشق ❤

جای من نیستی ببینی وقتی همه چیز دختری میشی که با بند بند قلب شکسته ش دوستت داره چه حسی داره..... جای من نیستی ببینی وقتی میگم نامه ی عذرخواهی دنیا از منی چه حسی دارم دوست داشتنت از چیزی که فکر میکردم خیلی قشنگتره  و عشق چیزی فراسوی باورهاست...
10 ارديبهشت 1400
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دلیارم❤ می باشد